کتابهای پلیسی
درباره کتاب : کتاب جاسوسی در حصار سرد نوشته جان لوکاره ترجمه پریچهر جاویدان مرد آمریکایی فنجان قهوه ی دیگری به به لیماس داد و گفت :چرا نمیروید بخوابید . بمحض اینکه سر و کله اش پیدا شد بشما تلفن ...
درباره کتاب : تو ممکن است از همه ی مردم دنیا بگریزی اما قبول کن که از خودت نمی توانی فرار کنی ، من در تو زندگی میکنم ، در وجود تو .. به هر کجا که روی باز اسیر ...
درباره کتاب : تنها چیزی که در مقابل چشمانم هویدا شد, هیکل دختر ناشناس بود که وسط جاده در مسیر نور چراغهای اتومبیل من ایستاده و دستهایش را تکان میداد. فحشهایی که زیر لب دادم یک لحظه فضای اتومبیل را ...
درباره کتاب : چهل و هشت سال… آری عمر چهل و هشت سال وی در عالم تنهایی به پایان رسید و حجله دامادی او مزاری بود که دامنه کوهستان برف آلود (ارز) میان گیاهان و گلها به انتظار جنازه از ...
درباره کتاب : هنوز داشتند می رقصیدند ولی برای من کمی دیر شده بود. آهسته خود را به سایه کشیدم و آهسته آن جشن باشکوه را ترک گفتم.شب قشنگی بود. شب عروسی مسعود بود. از ترس اینکه مسعود عزیز راه ...
درباره کتاب : « بیل لوکاستر» ظاهر خوبی داشت, ولی در باطن یک جاسوس زبر دست بود. محیط فعالیت بیل لوکاستر, کشورهای خاورمیانه بود, از نظر او مشتریانش تفاوت نداشتند, سازمان جاسوسی هر کشوری که بیشتر پول می پرداخت, او ...
قسمتی از کتاب : کتابی که از نظر خوانندگان میگذرد داستان خیالی و اغراق آمیز نیست بلکه سرگذشتی است که واقعیت داشته و تمام صحنه های زندگی واقعی یک انسان مبارز در جملات آن نمودار است. چسمان در این کتاب ...
درباره کتاب : طبایع انسانها خیلی با هم فرق میکند. به غرایز کاری نداریم که جای بحث درباره آن اینجا نیست. اما طبایع نمیدانم این تشبیه را ما آدمیان کرده ایم یا راستی اینطور است. هرچه هست حیوانات بیچاره هیچ ...