درباره کتاب :تاریخ نیشابور (یا تاریخ النیسابوریّین ؛ تلفظ عربی : تاریخ نیسابور)، اثری مهم به عربی در شرح حال عالمان و محدّثان و بزرگان نیشابور، تألیف ابوعبداللّه حاکمِ نیشابوری، عالم و محدّث قرن چهارم و پنجم است. نام رایج و مشهور این کتاب در طول قرون، تاریخ نیشابور بوده، ولی گویا نام اصلی آن تاریخ النیسابوریّین است، زیرا هدف مؤلف در این کتاب معرفی رجال و عالمان نیشابور بوده است. کتاب تاریخ نیشابور مفصّل بوده است. در تعداد مجلدات آن اختلاف نظر وجود دارد. خلیفه نیشابوری، که موثقترین منبع در این زمینه است، آن را چهارده مجلد ذکر کرده است. تألیف تاریخ نیشابور در ۳۸۸ به پایان رسیده است. اصل این کتاب از بین رفته، ولی از عبارات حاجی خلیفه برمی آید که تا زمان او در دسترس بوده است. شمس الدین ذهبی (متوفی ۷۴۸) تاریخ نیشابور را خلاصه کرده و آن را مختصر تاریخ الحاکم نامیده است. محمدبن حسین خلیفه نیشابوری نیز تاریخ نیشابور را تلخیص کرده است، بر اساس این مختصر و منقولات آن در کتابهای دیگر، می توان تا حدودی به ساختار اصلی کتاب پی برد. این کتاب با مقدمه ای در بارۀ فضیلت خراسان و نیشابور شامل احادیثی از پیامبر و سخنانی از صحابه و تابعین و بعضی بزرگان دیگر در این باره، آغاز شده، آنگاه مؤلف بزرگانی را معرفی کرده است که در عصر اسلامی از نیشابور برخاسته اند یا به آنجا وارد شده و مقیم گشته یا از آنجا گذشته اند و سپس به تاریخ و جغرافیای نیشابور پرداخته است. وی در بخش زندگینامه ها شرح حال ۲۶۸۰ تن از بزرگان نیشابور را آورده و آنها را در هشت طبقه دسته بندی کرده است که با صحابۀ پیامبر اسلام آغاز و با معاصران مؤلف ختم می شود. مختصر تاریخ نیشابور نیز مشتمل است بر ذکر ۲۸ تن از صحابه، ۷۱ تن از بزرگان تابعین، ۸۳ تن از اتباع تابعین، ۶۱۴ تن از اتباعِ اتباع، ۵۱۲ تن از علمای نیشابور و دیگر عالمانی که به آن شهر آمده و به نشر علم پرداخته اند، ۳۲۳ تن از دانشمندان ساکن نیشابور و ۹۵۰ تن از مشایخ حدیث که حاکم نیشابوری از آنها حدیث شنیده است. در تکمله نیز، ۹۹ تن از مشایخ حدیث حاکم نیشابوری که پس از تألیف کتاب درگذشته اند، ذکر شده اند. حاکم نیشابوری شرح حال برخی از افراد را بتفصیل آورده و علاوه بر بیان مواردی چون اسم و کنیه و نام پدر و نیاکان و نسبت فرد، به نکاتی چون مذهب و استادان و محل سکونت و اشعار و شرح کرامات و سیر و سلوک و نحوه معاشرت وی نیز پرداخته است. وی به شیوۀ محدّثان هرگونه اطلاع، حتی یک قطعه شعر، را از طریق یکی از مشایخ خویش با ذکر اسناد آن نقل کرده، اما در مواردی مشاهدات خود را نیز آورده است. مؤلف زندگینامه ها را در درون هر طبقه به ترتیب الفبایی نام اشخاص تنظیم کرده، اما گاهی بویژه در مورد حرف دوم به بعد، به این شیوه پایبند نبوده است، چنانکه به انگیزۀ حرمت گذاری به پیامبر اسلام، نام احمد را بر نامهای دیگری که با همزه آغاز می شود (مثلاً ابراهیم) مقدّم داشته است. حاکم نیشابوری پس از زندگینامه ها، در بخشی مهم ، آگاهیهای سودمندی در بارۀ تاریخ و جغرافیای خراسان بزرگ، پیشینۀ نیشابور قبل از اسلام، پیدایش اسلام در آنجا، معماری شهر، مساجد و معابد و مقبره ها و دیگر بناها، کوچه ها و میدانها و نیز آبادیهای اطراف شهر و همچنین اطلاعاتی از برخی از شهرهای دیگر ایران آورده است. تاریخ نیشابور بتدریج مورد توجه فراوان قرار گرفت. بسیاری از شرح حال نویسان و محدّثان پس از حاکم نیشابوری، کتاب او را مأخذ برخی گفته های خود قرار دادند و امروزه می توان منقولات فراوانی از تاریخ نیشابور در کتابها یافت.
نیشابور در طول تاریخ یکی از بزرگترین مراکز دانش اسلامی، و موطن بسیاری از دانشمندان، شعرا، صوفیان و دیگر بزرگان بودهاست، و به عنوان نماد تاریخ و فرهنگ ایران مطرح شدهاست. این شهر در دوره ساسانیان، در حدود دهههای میانیِ سده یِ سومِ میلادی به فرمان شاپور اول تأسیس شد. در سال ۶۴۳ میلادی در زمان خلافت عمر بن خطاب فتح شد. همچنین نیشابور پایتخت اولین حکومت نیمه مستقل ایرانی پس از دورهٔ امویان بودهاست.
دکتر لقمان بایمت اف، گفتهاست:
هر پدیدهٔ کوچک تاریخی که هماکنون در این دیار میبینید، نشانهای است از فرهنگ ایران بزرگ، عصارهٔ تاریخ و فرهنگ ایران باستان از زبان، رسوم و سنتهای مردم زحمتکش این خاک و بوم تراوش میکند… برای من، نیشابور محل تقدس تاریخ است. البته، تنها خجندی ای نیستم که این ادعا را دارم.
این منطقه به دلیل آب و هوای خوب و شرایط مناسب زندگی، مهاجر پذیر بودهاست. مهاجرین عرب، که در اولین سالهای پس از ورود اسلام به این شهر شخصیتهای علمی و فرهنگی بودند. برخی از مهمترین جنبشهای ضد خلافت اموی و عباسی در این دیار شکل گرفت. این امر از اولین سالهای سلطهٔ اعراب گزارش شدهاست به طوری که چندین بار حاکمان خلافت اموی و عباسی نیشابور با قیام مردم بیرون رانده شدند تا آنجا که در زمان عثمان، نیشابور دوباره به دست اعراب به صلح فتح شد و نیز در زمان خلافت علی به دلیل اعتراض مردم به حاکم وقت، حاکم تازهای به نیشابور فرستاده شد.
دوره سیصد سالهای از اوایل قرن سوم تا اوایل قرن ششم هجری قمری، مهمترین و پرفراز و نشیبترین سالهای تاریخ نیشابور است.
در زمان حکومت طاهریان نیشابور را به عنوان پایتخت برگزیده شد. اگر چه در دورههای قدرت گیری حکومتهای گوناگون دیگر به جز آغاز دوره سلجوقی این شهر پایتخت نبود اما شهری مهم خصوصا از نظر علمی، هنری و تجاری بوده و شاهد اختلافات ممتد سیاسی نیز بود. دوره سامانیان مهمترین دوره اعتلای هنری نیشابور بودهاست.
عامل اصلی آشنایی ترکان با امور اداری به کمک دیوان سالاران نیشابوری ممکن شد و محمود غزنوی مهمترین حاکم غزنوی تا پیش از فرمان روایی مدتی به عنوان سپهسالار سامانیان در پایتخت اداری خراسان بزرگ یعنی نیشابور سکونت داشت.
تاسیس حکومت سلجوقیان در نیشابور اتفاق افتادهاست.طغرل سلجوقی اولین سکههای سلجوقی را در همین شهر ضرب میکند و از تجربهٔ دیوانسالاران نیشابوری درآغاز حکومت خود بهره میگیرد. بنا به نظر مورخان دوره خوارزمشاهیان، آغاز دوره سقوط و ویرانی نیشابور بودهاست. مورخان میگویند که ساختار نیشابور قبل از حمله مغولان به دلیل اختلافات سیاسی، مناقشات مذهبی و اجتماعی از درون ویران شده بود و حمله مغول تنها ضربه آخر را بر این شهر وارد ساخت و پس از آن این شهر نتوانست مانند گذشته اش نمایان شود.
معمولاً آنچه به عنوان علم در دوران شکوفایی علمی نیشابور از آن یاد میشود بیشتر به علوم نقلی و مذهبی و علوم پایه شامل حدیث، فقه و تفسیر، ریاضیات و نجوم اشاره دارد.. به عنوان نمونه عمر خیام در ریاضیات و هندسه و نجوم سرآمد روزگار خود بودهاست.
این مقاله به بررسی مهم ترین رویدادها دربارهٔ نقش شهر نیشابور و منطقه آن و حاکمانش در طول تاریخ میپردازد.
تاسیس شهر و نامهای آن در دورههای تاریخی
اسطوره ها
الحاکم نیشابوری، در کتاب تاریخ نیشابور مینویسد که نشابور را انوش بن شیث بن آدم ساخت. در افسانههای مربوط به ایران باستان، بنای این شهر را به دوران اساطیری ایران و به عهد طهمورث، نسبت دادهاند. این زمان حدوداً با هزارهٔ چهارم قبل از میلاد مسیح، که شهرنشینی رونق یافته بود، قابل انطباق است. میتوان چنین انگاشت که شهر، از جهت موقع اقلیمی و سوق الجیشی، در سراسر دوران عهد باستان تا زمان ساسانیان شکوفا بوده و پیوسته رو به پیشرفت داشتهاست. در زمان هخامنشیان، شهری که بعدها نیشابور خوانده شد، جزء ساترپی پارت (پرثو) بودهاست.
تاریخی
قدیمیترین سندی که از شهر بودن نیشابور قبل از ساسانیان یاد میکند کتاب اوستا است که با واژه «رئونت»(به زبان اوستایی:جلال و شکوه) از آن نام میبرد. در بسیاری از متون پهلوی و مانوی، نام این شهر را ابرشهر ذکر شدهاست.«شهر نیشابور را شاپور اردشیران ساخت بدانگاه که پهلیزگ تور را کشت، به همانجا شهر را فرمود ساختن.»[۱۳]. در واقع ابرشهر، نام قدیمیتر نیشابور یا منطقهٔ آن بوده که به شکل «اَپَرشهر» نیز آمدهاست.
ریشه شناسی نام «نیشابور»، مورخان را به موسس آن راهنمایی کردهاست. آنها معتقدند نام این شهر از موسس آن گرفته شدهاست. نیشابور در دوره ساسانیان به فرمان شاپور اول تأسیس شد؛ برخی مورخان قدمت این شهر را قبل از شاپور اول میدانند، در هر صورت نیشابور در دوره فرمانروایی شاپور اول به تاریخ پیوند میخورد. این شهر ابتدا به عنوان پایگاه برای نبردهای جبهههای شرق از سوی شاپور اول بنیان گرفت.. در برخی از متون دوره اسلامی نام دیگر نیشابور «ابرشهر» آمدهاست که ابن نام در دوره های قبل از اسلام هم به کار میرفتهاست. سکه های کشف شده، این موضوع را ثابت میسازد. برای نمونه در سکهای که تصویر قباد ساسانی را نشان میدهد کلمه ابرشهر دیده میشود. واژه نیشابور در دوره ساسانی همه جا به شکل « نیوشاپور» آمدهاست که آن را به معنی کار خوب شاپور یا جای خوب شاپور گرفتهاند زیرا شاپور دوم این شهر را تجدید بنا کرد ولی به روایت بیشتر مورخان شاپور اول بانی آن بودهاست. اگر این نکته را در مورد نوسازی این شهر قرین صحت بدانیم کلمه «نیو» میتوان به شکل امروزی آن «نو» تعبیر کرد و معنی نیشابور چیزی جز شهر نوسازی شده شاپور نخواهد بود و دیگر دلیلی برای بحث در مورد شاپور اول و دوم وجود نخواهد داشت؛ زیرا که بعضی از مورخان در انتخاب هر یک از آن دو دچار شک شدهاند ولی قدر مسلم بانی اولیه باید شاپور اول باشد و پس از وقوع زلزلهای شاپور دوم امر به ترمیم و بازسازی آن کردهاست و این به هر حال کار نیک شاپور دوم بودهاست که به لفظ «نیوشاپور» از آن یاد کردهاند.
نیشابور در اوایل اسلام به «ابرشهر» هم معروف بود که در سکههای دورههای اموی و عباسی به همین نام آمدهاست. «ایرانشهر» هم گفتهاند. چون یکی از چهار شهر کرسینشین خراسان بود لقب «امالبلاد خراسان» هم برای خود کسب کردهاست. به طور کلی از قرن سوم نیشابور به جای اسامی قبلی مینشیند و به این نام معروف میشود. پس از حمله مغول نیشابور مدتی به نام «شهرشادیاخ»(شادیاخ، کاخ معروف عبدالله بن طاهر بنا شده در قرن دوم هجری) معروف گشت.
در زمان ورود علی بن موسی در سال ۲۰۰ یا ۲۰۱ هجری قمری مدتی نام این شهر را «مدینه الرضا» (همانند تغییر یثرب به مدینه النبی) میگفتند که جنبه افتخاری داشتهاست، و همچنین اشاره داشته به اهمیت ورود علی بن موسی به این شهر. ولی این نام از آن جا که همه اهالی این شهر در آن زمان پیروی مذهب شیعه نبودند، کاربردی همگانی نداشتهاست.(توجه داشته باشید که مشهد الرضا با مدینه الرضا متفاوت است.)[۱۴]
موقعیت تاریخی شهر و ویژگیهای آن
توصیفها از ویژگیهای شهر و اهالی آن توسط مورخین، سفرنامه نویسان از جایگاه علمی و فرهنگی نیشابور حکایت دارد. در دوران اسلامی و دوره خلافت عباسی و حتی پس از هجوم مغولان توصیفهای بسیاری از اهمیت و بزرگی این شهر شدهاست و حتی با شهرهای بزرگ آن زمان؛ بغداد، قاهره، دمشق، قیروان، شیراز مقایسه شدهاست. ویژگیها و امتیازات نیشابور را گذشته میتوان در چند توصیف خلاصه کرد:وفور نعمت، جمعیت فراوان، عمارتهای بسیار وباشکوه، معادن فیروزه، تعداد زیاد کاروانها و کاروانسرایها، رونق تجارت، کثرت مدارس و خانقاهها، مساجد و کلیساها.
این شهر میوهها، باغها، و آبهای فراوان دارد و بسیار زیباست. چهار نهر در آن جاری است و بازارهای خوب و وسیع، و مسجد زیبایی دارد که در وسط بازار قرار گرفته و چهار مدرسه در کنار آن واقع شده که آب فراونی در آنها جاری است و گروه انبوهی از طلاب در این مدرسهها مشغول فرا گرفتن فقه و قرآن هستند. مدرسهٔ نیشابور از بهترین مدارس آن حدود است. ابن بطوطه. اوایل سدهٔ هشتم هجری
شهری که توانایی برابری با پایتخت مصر را داشته، نیشابور بودهاست. ناصرخسروسده پنجم
در سراسر خراسان شهری در سلامت هوا و پهناوری و پرعمارتی و تجارت و کثرت مسافر به پای نیشابور نمیرسد.ابن حوقل سده چهارم
بر اساس حدیثی منسوب به پیامبر اسلام که مضمون آن، برتری جایگاه نیشابور و اهالی آن در خراسان است، تعدادی از اصحاب و بسیاری از تابعین در این مدارس این شهر به نشر علوم اسلامی پرداختهاند.
«بهترین شهرهای خراسان، نیشابور است» و «نیک شهری است نشابور».پیامبر اسلام(نقل از ابن جریح و ابراهیم بن طهمان از تابعین)
بنا به نوشته مورخان و جغرافیدانان عربزبان مانند ابن رسته، مقدسی، اصطخری، ابن حوقل و یاقوت حموی شهر نیشابور یک فرسنگ در یک فرسنگ بوده و بازار و میادین و دکاکین و کاروانسراهای بسیار داشتهاست که از لحاظ اقتصادی «انبارگاه مالالتجاره فارس و کرمان و هند یعنی ولایات جنوبی و همچنین ری و جرجان و خوارزم» بودهاست. در این دوره یعنی در قرون وسطی ایالت خراسان به چهار قسمت یعنی چهار ربع تقسیم میگردیده و هر ربعی به مرکزیتیکی از چهار شهر بزرگ:نیشابور، مرو، هرات و بلخ خوانده میشده و در زمانهای مختلف یکی از این شهرها مرکزیت تمام خراسان بزرگ را به عهده داشته و نیشابور نیز از زمان طاهریان به بعد به عنوان پایتخت انتخاب گردیدهاست و گفتهاند که
این شهر از قاهره قدیم (فسطاط) بزرگتر و از بغداد جمعیتش بیشتر و از بصره جامعتر و از قیروان عالیتر بوده و ۴۴ محله داشته و ۵۰ خیابان اصلی و مسجدی ممتاز و کتابخانهای با شهرت جهانی و یکی از چهار شهر شاهی امپراطوری خراسان بودهاست.
پیش از اسلام
دربارهٔ موقعیت جغرافیای شهر نیشابور پیش از اسلام در بین صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. از جمله ویلکینسون معتقد است که نیشابور پیش از اسلام خارج از این محدوده میباشد ولی ریچارد بولیت معتقد است که نیشابور دوره اسلامی بر روی خرابههای دوران پیش از اسلام قرار گرفتهاست واز طرفی سایکس محل نیشابور پیش از اسلام را در منطقه عشق آباد نیشابور کنونی میداند. بر اساس نظرات پژوهشگران دو چیز شهر باعث کمرنگ شدن جایگاه شهر نیشابور و نقش آن شدهاست:جنگها و زلزله ها. بنابراین این دو عنصر در بررسی تاریخ این شهر مهم است.
در شاهنامه فردوسی
گفتار فردوسی قدمت نیشابور را به دورانهای باستان میبرد و شعر وی گواه بر وجود این شهر در اساطیر ملی ایران است. دربارهٔ به سلطنت رسیدن کیکاوس میگوید:
بیامد سوی پارس کاووس کی// جهانی به شادی نو افکند پی/ فرستاد هر سو یکی پهلوان// جهاندار و بیدار و روشنروان/ به مرو و نشابور و بلخ و هری// فرستاد هر سو یکی لشکری.
یا در هنگامی که کیخسرو از تورانزمین به ایران مراجعت میکند فردوسی از نیشابور یاد میکند:
ز آن پس به راه نشاپور شاه// بیاورد پیلان و گنج/ و سپاه/ همه شهر یکسر بیاراستند// میورود و رامشگران خواستند.
در یادآورری احوالات اردشیر ساسانی، طبری میگوید که:
اردشیر بابکان از سواد عازم استخر شد و از آن جا نخستبه سکستان و سپس گرگان، ابرشهر، مرو، بلخ، خوارزم و تا انتهای سرزمین خراسان رفت. او بسیاری از مردمان را کشت و همه مرزهای شرقی را به اطاعت آورد.
از گفته فوق احتمالاً این نتیجه به دست میآید که ابرشهر[نیازمند منبع] در واقع نام اولیه و اصلی نیشابور است و در زمان شاپور اول این محل جدید به نام این شاه، نیشاپور نامگذاری شد. کتیبه شاپور اول که ویژه پیروزی او در مناطق شرقی ایران است از مناطق «پرثو»، «مرو»، «هرات»، «سغد»، «ابرشهر» نام میبرد دلیل واضحی بر وجود ابرشهر میباشد که به هر حال همانند شهرهای دیگر یا کاملاً به فرمان شاپور درآمد و یا خراجگزار وی شد. حرکتشاپور به نیشابور به این صورت بود که پس از حمله ترکان به نواحی شرق که احتمالاً بایستی پس از مرگ اردشیر واقع شده باشد و دادخواهی مردم از شاپور اول،
وی با لشکری جرار بر سر آن اتراک رفت و به محاربه و مقاتله، ایشان را از ملک ایران اخراج کرد و باز به نیشابور آمده و این جا مقام نمود و بنای شهر متصل به قهندز و اقامه شهرستان اخراج و ابراج و تشبیه اساس فرمود و محلات و عمارات به هم وصل کرد و خندق شهر و قهندز به هم متصل کرد. وی بر چهار جانب شهرچهار دروازه مرتب داشت، شرقی، غربی، جنوبی، شمالی. مهندسان را فرمود و طریق بنا به ایشان نمود تا چنان بنا نهادند که چون آفتاب طلوع کرد شعاع آن از هرچهار دروازه شهر طلوع کردمی و آن عجایب بناها بود و به وقت غروب از هرچهار دروازه آفتاب در نظر بودی که پوشیده شدی
حاکم نیشابوری (متوفی ۴۰۵ ه. ق) صاحب تاریخ نیشابور نیز از اتصالات محلات و خندق شهر و قهندز یاد میکند که دلیل واضحی بر یکی بودن نیشابور با ابرشهر میباشد. علاوه بر این، براساس آنچه وی ذکر میکند در واقع نیشابور در زمان شاپور اول بنیاد یافتهاست مخصوصاً این که در هنگام حفر خندق خبر از یافتن گنجی برای وی آوردند و او همه آن گنج را نفقه کرد و این خود دلیل بر استقرار وی در نیشابور، به هنگام حفر خندق میباشد. دربارهٔ حصار و باروی شهر نیشابور که همزمان با حفر خندق انجام شدهاست مؤلف در جای دیگر چنین میگوید:
شاپور اول بر حوالی شهر خارج خندق عمارت آغاز کرد، معماران و عمله مرتب کرد و تکلیفات شاقه فرمود، رعایا عاجز آمدند، معماران را امر کرد که هر روز پیش از آفتاب به سر کارها روند. هر که از رعایا پیش از آفتاب حاضر نشود زنده در میان خشت و گل دیوار گیرند و چنان کردند. و خلق بر آن رنج قرار گرفتند. و بعد از سنین کثیره… استخوان بنیآدم از سر تا قدم از میان گل بر خاک میافتاد».
زردشت هم یکی از سه آتشکده معروف ایران را به نام مهربرزین یا برزین مهر در کوههای شمال نیشابور ساخت.
نیشابور در دوران خلافت راشدین خلافت امویان و عباسیان
فتح نیشابور توسط مسلمانان
نقشه پراکندگی اعراب در خراسان (ربع نیشابور).
مسلمانان در دوره خلافت عثمان بن عفان توانستند با مردم این شهر صلح کنند و از این طریق، دین اسلام را وارد نیشابور کردند. اما بیشتر تاریخ نویسان، فتح نیشابور را در سال ۲۲ هـ ق و در هنگام خلافت عمر بن خطاب ثبت کردهاند. برخی نیز این رویداد را در زمان حکومت عثمان بن عفان در سال ۲۹ ه. ق نوشتهاند،. دلیل این اختلاف نظر آن است که در بسیاری از نواحی فتح شده توسط مسلمانان درخراسان پس از فتح اولیهٔ، معمولا مخالفتها و شورشهایی علیه حاکمان جدید مسلمان ایجاد میشده و قیامهایی صورت میگرفتهاست. طبیعی است که در این درگیریها ناحیه یا نقطهای چند نوبت دست به دست میگردید و بدین ترتیب تاریخ فتح یک شهر به چند صورت ضبط و نوشته شدهاست.
در خراسان و بیشتر مرکز آن، نیشابور، پس از قتل عمر بن خطاب و به خلافت رسیدن عثمان، گروهی از خراسانیان و نیشابوریان شورش کردند. والی خراسان، عبدالله بن سمره ، شرح شورشها را به خلیفه، عثمان، گزارش داد. عثمان سپاهی به فرماندهی عبدالله بن عامر بن کریز به خراسان فرستاد تا شورشها را آرام کند، عامر شورشیان را سرکوب میکند و صاحب منصبان دولتی را به مشاغل قبلی خود بازمی گرداند. در این موقع نیشابور بدون درگیری توسط عبدالله بن عامر فتح شد.[۱۹]
با فتح و تسخیر نیشابور، مهاجرت عربهای مسلمان، بیشتر از ناحیه سواد(عراق عرب) به این ناحیه آغاز شد. اولین مهاجرت بزرگ مسلمانان عرب به نیشابور و به طور کلی خراسان در آغاز نیمه دوم قرن اول هجری قمری صورت گرفت. این مهاجرت بعدها، باعث شکوفایی و شهرت نیشابور در جهان اسلام شد. تداوم مهاجرت عربها به خراسان و ازدیاد نسل آنها در طی سالهای متوالی سبب شد که تعداد عربها در کل جمعیت خراسان و نیشابور رقم بزرگی بشود. اگر چه گروهی از آنها به دلیل تاثیر پذیری از فرهنگ ایرانیان، دیگر نام و نشانی از عرب بودن نداشتند، اما تعداد کثیری از عربها تا اوایل قرن اخیر برخی از ویژگیهای فرهنگی خود را حفظ کرده بودند و با تکلم به زبان عربی، بر تمایز قومی خویش پای میفشردند. از میان طوایف و تیرههای عرب مهاجر به خراسان و نیشابور میتوان به این گروههای اشاره کرد:
- خزاعی، خزیمه، شیبانی، نخعی، رمضانی، عامری، عنانی، سالاری، بنی اسد، فلاحی، خفاجه، قشیری، صاعدی، عبقات، منیعی، ثعالبی، ثقفی و موسوی (بنی هاشم و دیگر سادات)
معروف است که یعقوب به هنگام فتح شهر گفتهاست «شهری را گرفتم که گِل آن خوردنی، بوتهٔ آن ریواس و سنگ آن فیروزه است.»
ابومسلم
در سال ۱۳۱ ه. ق ابومسلم خراسانی نهضتی در خراسان بر ضد خلافت بنیامیه به وجود آورد و با قیام متهورانه خود به نیشابور آمد و حاکم آن شهر گردید. وی در مدت حکومتخویش مسجدی در نیشابور ساخت-مسجد جامع ابومسلم- و قصد رونق بخشیدن به این شهر را داشت اما در سال ۱۳۸ ه. ق در بغداد به تحریک منصور خلیفه عباسی کشته شد و بدینسبب چندی پیشرفت نیشابور متوقف شد.
طاهر ذوالیمینین؛ طاهریان
خراسان در اوایل قرن سوم هجری به سال ۲۰۵ قمری در حیطه اقتدار طاهر ذوالیمینین درآمد، وی در خراسان دولتی نیمه مستقل تشکیل داد و نیشابور پایتخت شد. طاهریان اولین حکومت نیمه مستقل ایران بعد از ورود اسلام بودند. این دوره مصادف با شروع شهرت و عظمت نیشابور است؛ رشد و پیشرفت شهر، رونق صنعتگری، موسیقی، سفالگری. اوج هنر سفالگری در نیشابور را قرن سوم و چهارم ه. ق میدانند که طبق گفتهها این صنعت از چینی هاا که به سبب رونق بازرگانی نیشابور در جاده ابریشم و راه اصلی ایران با آنها به داد و ستد مشغول بودهاند، فرا گرفته شدهاست. اما صنعتگرانِ نیشابوری با ترکیب نقوش ساسانی و هنر خوشنویسی اسلامی سفالینههایی را به وجود آوردند که در تاریخ بی نظیر است.
علی بن موسی در نیشابور
علی بن موسی، امام هشتم شیعیان اثناعشری، و ولیعهد خلیفه مأمون عباسی، در سال ۲۰۰ هجری قمری -۸۱۵ میلادی-وارد شهر نیشابور شد. این ورود یک واقعه مهم تاریخی و مذهبی در تاریخ نیشابور به حساب میآید. او در نیشابور با استقبالمردم رو به رو شد و خطبههای بیان کرد که مهم ترین آنها حدیث سلسله الذهب و حدیث «التعظیم لامرالله والشفقه علی خلق الله» است. کارهای دیگری که علی بن موسی در نیشابورانجام داد یا به دیگران فرمان داد جز سیره امام رضا نزد پیروان مذهب شیعه و دیگر مسلمانان قرار دارد. بازسازی یک گرمابه، درختکاری، زیارت آرامگاه محمد محروق، بیان احادیث، انتخاب محل سکونتش در خانهای محقر، مناظره با صوفیان از جمله این سیرهاست که در تاریخ ذکر شدهاست. از سال ۱۳۸۴ شمسی-۲۰۰۵ میلادی- به بعد، روز دهم تیرماه در ایران به عنوان سال روز ورود «امام رضا به نیشابور» انتخاب شدهاست
صفاریان؛ یعقوب لیث
در اوایل نیمه دوم قرن سوم هجری یعنی در سال۲۵۹ ه. ق یعقوب لیث صفاری، نیشابور را به تصرف درآورد ولی پس از مرگش عمرو بن لیث صفاری در سال۲۷۹ هجری نیشابور را پایتختخویش قرار داد و او نیز عمارات زیادی بر شهر افزود.
سامانیان
دوره سامانیان مهمترین دوره اعتلای هنری نیشابور بودهاست. در این دوره نیشابور مرکز سیاسی-اداری خراسان بزرگ به شمار میرفتهاست.
عامل اصلی آشنایی ترکان با امور اداری به کمک دیوان سالاران نیشابوری ممکن شد و محمود غزنوی مهمترین حاکم غزنوی تا پیش از فرمان روایی مدتی به عنوان سپهسالار سامانیان در پایتخت اداری خراسان بزرگ یعنی نیشابور سکونت داشت. در زمان فرمانروایی نصر دوم سامانی نیشابور مرکز دولت بود تا این که نصر دوم در همین شهر درگذشت.[۳۲]
غلامان ترک سامانیان که در بیشتر موارد، سمت سپهسالاری، یعنی فرماندهی کل نیروهای نظامی را عهدهدار بوده در نیشابور مستقر بودند. بسیاری از این افراد، پس از درگذشت امیری از سامانیان، سر به شورش بر میداشتند.[۳۳]
دوره سلجوقیان؛ حمله غزها به نیشابور
پادشاهی آل سلجوق از نیشابور آغاز میشود.
در سال۴۲۹ ه. ق طغرلبیک شهر را گرفت و پایتختخود قرار داد و این شهر منزلت قبلی خود را از سرگرفت اما چون طغرل درگذشت جانشین وی آلبارسلان دربارش را به اصفهان برد ولی دورههای طویلی از ایام حکومتخویش را در نیشابور میگذرانید. مقارن همین زمان یعنی در سال۴۳۷ ه. ق که ناصرخسرو علوی از این ناحیه میگذشت نیشابور را در اوج شهرت و اعتبار میدید رونق بازرگانی نیشابور به حدی بود که در سرزمین عربستان تمامی دادوستدهای بازرگانی با سکههای طلای نیشابور صورت میگرفت. نیشابور در زیر لوای حکومتسلاجقه بهویژه در دوران سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۶۵-۴۸۵ ه. ق) به همتخواجه نظامالملک طوسی (م ۴۸۵ ه. ق) وزیر این سلطان از لحاظ مرکزیت علمی به مشهور شد و نظامیهای که جنبه دانشگاههای کنونی داشت در نیشابور بنیاد گردید و تعداد۱۳ کتابخانه که مهمترین آنها حدود پنجهزار جلد کتاب داشتبه وجود آمد. بدین جهت این شهر عنوان دارالعلم به خود گرفت و سالهای متمادی مرکز تجمع علما و دانشمندان بود. به طور کلی میتوان گفت که نیشابور پس از سلجوقیان تا حمله مغول پیوسته دارالملک و مرکز ایالتخراسان بزرگ بودهاست. در قرن پنجم تا هفتم هنر آبگینه نیشابوری به اوج خود میرسد که حمله مغولها نیشابور و هر آنچه در آن بودهاست را به ویرانی میکشاند.
ابتدای سلطنت سلجوقیان را باید با خطبه سلطنت برای طغرل در تاریخ شوال ۴۲۹ هجری در نیشابور دانست. طغرل به کمک ابوالقاسم علی بن عبدالله جوینی معروف به سالار پوژکان، که همواره در دستگاه قدرت طغرل باقی ماند، به نیشابور وارد و سلطنت را آغاز کرد. طغرل برای خود اسم اسلامی رکنالدین ابوطالب محمد را انتخاب کرد و این نام و مقام مورد تأیید خلیفه عباسی قرار گرفت. طغرل وزیری با کفایت که او را همرده خواجه نظامالملک طوسی میدانند به نام عمیدالملک کندری داشت و سیاست و تدبیر او به طغرل بسیار کمک کرد.
در دوره سلجوقیان، پادشاهی آلب ارسلان، و به هنگام وزارت نظامالملک در نیشابور نظامیه ساخته شد و به آبادانی این شهر توجه خاصی میشد.[۳۵] در دوره حکومت سلطان سنجر سلجوقی، نیشابور مورد هجوم «غزان» قرار گرفت؛ «شهر را آتش زدند و بسیاری را کشتند[۳۶]».
سنجر ابتدا در محرم سال ۵۴۸ شکستخورد و بار دیگر در جمادیالاول همین سال در نزدیک مرو لشکر سلطان سنجر مورد حمله قرار گرفت و امیر قماچ در این جنگ به قتل رسید و سنجر و همسرش را به اسیری گرفتند و« سپس مرو و بلخ و طوس و نیشابور را قتل عام کردند و بسیاری از اهالی نیشابور را به شهادت رسانیدند و این شهر را نیمهویران نمودند.»
از جمله خرابیهایی که در این هجوم بر شهر نیشابور وارد آمد غارت کردن کتابهای هفت کتابخانه، سوزانیدن پنج کتابخانه بزرگ و معروف شهر، ویران کردن بیست و پنج دارالعلم و مهمتر از همه آنها مسجد معروف به عقلا بود که به گفتهٔ پارهای از مورخان پنجهزار جلد کتاب داشت. دربارهٔ خرابیها مورخان سخنان زیادی گفتهاند.راوندی مورخ سده ششم نوشتهاست:
در نیشابور چندان خلق را در مسجد کشتند که کشتگان در میان خون ناپیدا شدند. پس از آن مسجد بزرگ مطرز را شبانه آتش زدند تا در پرتو نور آن، شهر را غارت کنند…
خاقانی هم در قصیدهای این موضوع را بیان کرده سرودهاست:
آن مصر معرفت که تو دیدی خراب شد/ وان نیل مکرمت که شنیدی بر آب شد /آن کعبه وفا که خراسانش نام بود/ اکنون به پای پیل حوادث خراب شد.
امرای سنجر در مدت سه سال اسارت او ولیعهدش را به نام سلیمانشاه در نیشابور به سلطنت نشاندند و او از ترس غزها در ماه صفر سال۵۴۹ به عراق رفت و باز امرای سنجر رکنالدین خاقان محمود خواهرزاده سلطان را از ماوراءالنهر به خراسان دعوت نمودند و در نیشابور خطبه سلطنتبه نام او خواندند. در همین ایام بود که یکی از غلامان قدیم سلطان به نام مؤید آی ابه نیشابور و طوس و نساء و ابیورد و بیهق و دامغان را تحت امر خود درآورد و در نیشابور مستقر شد و غزان را از این نواحی بیرون کرد و سرانجام پذیرفت که با دادن خراجی سالیانه به خاقان محمود این نواحی مستقل باشد. در این بین (اوایل سال ۵۵۱ ق) سنجر به تدبیر یکی از امرا از غزها رهایی یافت اما چیزی نگذشت که در ۱۴ ربیعالاول سال ۵۵۲ در مرو درگذشت و در همانجا مدفون گردید.
حمله مغولان به نیشابور
دورهٔ خوارزمشاهیان؛ حمله مغول
در کتاب تاریخ جهانگشای ، درباره جایگاه شهر نیشابور، قبل از مغول، نوشته شدهاست:
اگر زمین را نسبت به فلک توان داد، بلاد، به مثابت نجوم آن گردد و نیشابور، از میان کواکب، زهرهٔ زهرای آسمان باشد و اگر تمثیل آن به نفس بشری رود، به حسب نفاست و عزت انسان، عین انسان تواند بود، و ماذا یصنع المرء… ببغداد و کوفان… و نیشابور فی الارض… کالانسان فی الانسان. حبذا شهر نیشابور که در روی زمین/گر بهشتیست خود اینست و گر نی خود نیست.
حمله مغول و تاثیرات پس از آن، به عنوان ضربهای رکودکننده در تاریخ نیشابور و درپی آن تمدن اسلامی و ایران مطرح است. این شهر مهد علم و دانش و نوآوری در دوران طلایی اسلام بود «تبدیل به جویبارهای خون گردید، و از سران مردان و زنان و کودکان هرمهایی ساخته شد، و حتی به سگها و گربههای شهر نیز رحم نکردند.»
نیشابور پس از حمله مغول
دوره ایلخانان؛ بعد از حمله مغول
پس از حمله مغول تا چند سال شهر نیشابور خالی از سکنه بود و کشاورزی رکود پیدا کرده بود. در اواخر دوران فرمانروایی ایلخانان غازانخان و ابوسعید بهادرخان برای آباد ساختن، مکانهایی ساخته شد و مردم از گوشه و کنار فراهم آمدند و دهات و مزارع را دایر کردند و چون شهر قدیم نیشابور به کلی از میان رفته بود شهر جدید را در طرف شمال و مغرب شهر قدیم به وجود آوردند.[۴۱][۴۲]
در زمان سربداران
این دوره از تاریخ نیشابور تا کنون کمتر مورد بررسی قرار گرفتهاست. حمدالله مستوفی مدتی را در خراسان و نیشابور گذرانید. در سال ۷۴۰ ه. ق مستوفی در نیشابور بودهاست. او مینویسند:
دور و بارویش پانزده هزار گام است و آبش از قنوات و ینابیع و بعضی ضیاع درمیان شهر گذرد. آب شهر اغلب از قناتهایی است که از زیر خانهها میگذردو در آبادیهای خارج شهر بیرون میآید، وقناتهایی نیز هست که در شهر بیرون میآید ودر خانهها و بستانها جاری میشود و این در مرکز ولایت نیشابوراست. این شهر رودی بزرگ به نام سقا رود دارد که بیشتر قناتهای شهر در آن گرد میآید وبرخی از باغهای شهر و روستاهای بسیار بدان سیراب میشوند؛ این رود وهم چنین قناتهای زیرزمینی را نگهبانانی است، وگاهی عمق آب قنات از سطح زمین در خود نیشابور کما بیش صد درجهاست. درسراسرخراسان شهری در سلامت و پهناوری وپر عمارتی و تجارت و کثرت مسافر و قافله به پای نیشابور نمیرسد. مورخین قدیمی هر یک به نوبه خود شرحی از آبادی واهمیت وزیبایی این شهر به قلم آورده وآن را شهر نشاط انگیز وسحرآمیز معرفی نمودهاند.
در این قرن ابن بطوطه نیز نیشابور را دیدهاست. او در بخشی از سفرنامه اش نوشتهاست:
از آن جا به نیشابور رفتیم، که یکی از شهرهای چهارگانهٔ امّهات بلاد خراسان محسوب است. نیشابور را دمشق کوچک مینامند. این شهر میوهها و باغها و آبهای فراوان دارد و بسیار زیبا است. چهار نهر در این شهر جاری است. و بازارهای خوب و وسیع و مسجد بسیار زیبایی دارد که در وسط بازار است. و چهار مدرسه در کنار آن واقع شده و آب فراوانی در آنها جاری است. گروه انبوهی از طلّاب در این مدرسهها مشغول فراگرفتن فقه و قرآن هستند. مدرسهٔ نیشابور از بهترین مدارس آن حدود است. در نیشابور پارچههای حریر، از قبیل کمخا و غیره بافته میشود. این پارچهها را برای فروش به هندوستان میفرستند. امام عالم، قطب الدّین نیشابوری، یکی از وعّاظ دانشمند و صالح نیشابور است که زاویهای تیز در آن جا بنا نهاده و من در خانهٔ او منزل کردم. شیخ اکرام بسیار در حقّ من فرمود و پذیرایی گرمی کرد و کرامتهای عجیبی از او دیدم. در نیشابور غلام ترکی خریده بودم. شیخ او را با من دید و گفت: «این غلام به درد تو نمیخورد. او را بفروش.» من قبول کردم و فردای آن روز غلام را بفروختم. بازرگانی او را از من خرید. بعد از وداع با شیخ که به بسطام رفتم، یکی از دوستانم در نامهای از نیشابور نوشته بود غلام مذکور، پسر یکی از ترکان را کشته و به قصاص او به قتل رسیدهاست. و این کرامت آشکاری بود که من از شیخ دیدم.»
در عصر تیموری
در حمله امیر تیمور گورکانی این شهر آسیبی ندید زیرا حاکمان این نواحی تسلیم شده بودند. فرستاده ویژه هانریسوم پادشاه اسپانیا؛ روی گونزالس دی کلاویخو که در ماه ژوئیه سال ۱۴۰۴ میلادی (تابستان۸۰۷ ه. ق) از نیشابور عبور کردهاست. درباره ورودش به این شهر نوشتهاست:
بیست و ششم ژوئیه ۱۴۰۴ به شهری بزرگ رسیدیم به نام نیشابور. شهر نیشابور در دشتی است که گرداگرد آن را بیشهها و خانههای پیوسته به آنها فرا گرفتهاست. این شهر بزرگترین شهر خراسان است، در آن وفور نعمت و همهٔ وسایل هست. زیرا این شهر جایگاهی نیکو دارد. این شهر مدتها پایتخت ایران بودهاست و در نزدیک آن معادن معروف فیروزه قرار دارد. این جواهرات را در سایر نقاط ایران هم میتون یافت. اما فیروزههای این معادن از مرغوبترین آنهاست. فیروزه را در جاهای خاص از زمین و نیز در بستر رودخانهای که از کوهی در پشت شهر سرچشمه میگیرد بدست میآورند. همهٔ این شهرستان نیشابور بسیار پرجمعیت است و این محل جای بسیار خوش و مفرحی است برای زندگی. روز یکشنبه، بیست و هفتم ژوئیه ۱۴۰۴ از نیشابور به راه افتادیم.[۴۳]
یکسال پس از شروع فرمانروایی شاهرخ فرزند امیر تیمور (۸۰۸ ه. ق) زلزله شدیدی -که چندین شبانهروز ادامه داشت -نیشابور را زیرورو کرد. با آن که در دوران پادشاهی شاهرخ و یا سایر پادشاهان گورکانان ایران، نیشابور دوباره پیشرفت کرد و پارهای از رونق و شهرت از دسترفته خود را به دست آورد، اما اهمیت روزافزون حوزه هرات در عهد گورکانان و انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان در دوره صفویه از توجه به نیشابور و رونق و آبادی آن کمتر شد.
نیشابور امروزین در دوره تیموریان و به خصوص شاهرخ آبادانی و رونق گذشته خود را بازیافت. پس از زلزله سال ۸۰۸، وزرا و حاکمان تیموری اصلاحاتی در این شهر شروع کردند. بازسازی آرامگاهها و عمارتها، تجدید قناتها و وضع قوانین جدید از جمله اصلاحات دوره تیموری در این منطقه بود.
در عصر صفویه و افشاریه و قاجاریه
- جنگ ایران با ازبکها (۱۵۹۲)
کرزن در سال ۱۸۹۳ میلادی/۱۳۱۰هجری قمری وارد نیشابور شد و گزارشی از این سفر نوشت.
نخستین هجوم افغانها در پایان دوره سلطنت شاه سلطان حسین باعثخرابی استحکامات و پارهای از ساختمانهای نیشابور گردید. اما این خرابیها به هیچ وجه قابل قیاس با دومین هجوم افغانان نبود، در سال ۱۱۶۰ ه. ق به دنبال کشته شدن نادرشاه یکی از سرداران وی موسوم به احمدخان ابدالی که بعدها به احمدشاه درانی مشهور گردید نیشابور را محاصره کرد اما در آن سال موفق به تصرف شهر نشد، سال بعد مجدداً با لشکر نیرومندتری به پشت دیوار نیشابور آمد و پس از جنگی خونین سرانجام شهر را گشود و تیغ در میان مردم بیپناه نهاد. فریزر سیاح انگلیسی ضمن تشریح خرابیهای وارده از دومین هجوم افغانها بر نیشابور چنین مینویسد:
به شهادت کسانی که آن رویداد را دیدهاند و هنوز زندهاند بلاهایی که از هجوم افغانها بر سر ساکنان نیشابور آمد دستکم از مصیبتهای ناشی از هجوم مهاجمان تاتار نداشت. به گفتهٔ یکی از سالخوردهترین ساکنان نیشابور هجوم احمدخان شهر را چنان ویران ساخت که در درون دیوار نیشابور یک خانه مسکونی نماند و مدتها این نابسامانی و دربدری ادامه داشت.
خرابیهای احمدخان ابدالی با رفتن وی سپری شد و موجباتی فراهم نیامد که دامنه ستمگری مهاجمان به سوی جنوب کشیده شود. عباسقلیخان بیات گماشته احمدخان در نیشابور با دلسوزی و رعیتنوازی بیسابقهای گروهی از رنجبران و کشاورزان متواری شهر را تشویق به بازگشت کرد و به ساختن دیوار شهر و مرمت پارهای از خرابیها همت گماشت. اندک اندک مردمی که دارایی خود را رها کرده و به بیغولهها گریخته بودند از گوشه و کنار بازآمدند و هنگامی که نیشابور به دست آقا محمدخان قاجار افتاد شهری به وجود آمده بود که یک دهم جمعیت و رونق پیشین را نداشت. فریزر که در سال ۱۲۳۸ از نیشابور عبور کردهاست طول آن را چهار هزار قدم و جمعیت آن را بین ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر تخمین زده و بازار اقتصادی این شهر را راکد نوشتهاست. قحطسالی که در سال ۱۲۸۸ ه. ق بروز کرد چنان اوضاع اقتصادی نیشابور را مختل نمود که از ششصدباب دکان فقط ۱۵۰ باب دایر بماند که صاحبان آنها با مرارت تمام از راه فروش نیازمندیهای عادی زندگی گذران میکردند. در آغاز سده چهاردهم هجری شهر نیشابور به شکل مربع مستطیلی بود که پیرامون آن به ۳۳۰۰ گز (۳۴۳۲ متر) میرسید. دو خیابان یکی از مشرق به مغرب و دیگری از جنوب به شمال امتداد مییافت که این دو تقریباً در وسط شهر یکدیگر را قطع میکرد و نقطه تقاطع این دو چهار بازار نیشابور خوانده میشد. این چهاربازار از هر سمتبه دروازهای منتهی میگردید که به ترتیب عبارت بود از دروازه عراق، دروازه مشهد، دروازه ارگ و دروازه پاچنار. در حدود ده هزار نفر ساکنان شهر در چهارکوی: اصطخر، بالاگودال، سرسنگ و سعدشاه زندگی میکردند. صرفنظر از سادات قدیمی شهر که به حکم سنت دیرینه، مستمری خاص داشتند و مشمول تخفیفهایی از طرف دولتبودند اکثریت نزدیک به اتفاق نیشابوریان از راه کشاورزی و کار در معادن فیروزه و نمک امرار معاش میکردند. حدود چهارصدوپنجاه دکان نیازمندیهای شهر را فراهم میساخت و این شهر در این زمان دارای یازده گرمابه، دو دبستان و دو کاروانسرا بودهاست.
کرزن سیاح انگلیسی که در سال هـ ۱۲۷۲ قمری از طریق دروازه پاچنار وارد شهر نیشابور شدهاست مدعی است که مدتها قبل از ورود به شهر دیوارهای فروریخته و برج و باروهای ویران نیشابور و برفراز آنها سقف و گلدسته مسجد باشکوه جامع از دور نمایان بودهاست. و باز پانزده سال پس از نخستین سفر جرج کرزن، جاکسون محقق امریکایی وارد شهر نیشابور شده و دربارهٔ آن چنین نوشتهاست:
جمعیت دههزار نفری شهر در چهار کوی معتبر زندگی میکنند و کاروانسراهای شهر نسبتاً متوسط و چندین گرمابه عمومی بزرگ دارد اما بازارهای شهر نیشابور چندان وسیع نیست.
و همچنین کار چهارصدوپنجاه باب مغازه را بسیار با رونق توصیف نموده و تنها بنای معتبر و تاریخی آن را مسجد جامع دانسته که طبق سنگنوشته موجود در آن مربوط به سال ۱۰۲۱ ه. ق، عصر شاه عباس صفوی، است؛ اما اصل بنای آن در سال۸۹۹ ه. ق به همت علی پهلوان علی کرخی بنا شدهاست.
هانری رنه دالمانی،[۴۵] در سال ۱۹۰۷م از طرف وزارت فرهنگ فرانسه مأمور شد تا در مورد آثار باستانی ایران پژوهش کند و نتیجه عملیات خود را در موقع بازگشت به وزارت خانه گزارش دهد. کتاب «سفرنامه از خراسان تا بختیاری»[۴۶] دستاورد سفر سه ماهه دالمانی به ایران است. دالمانی در اوایل سپتامبر ۱۹۰۷ از نیشابور گذر کرده و در این شهر اقامتی کوتاه داشته، در واقع بخش فصل چهارم (از مشهد به نیشابور) و فصل پنجم (از نیشابور به سبزوار) کتاب وی به نیشابور پرداختهاست. بخشی از فصل جالب توجهاست:
شهر نیشابور که اکنون ظاهر خرابی دارد، در زمانهای پیشین یکی از شهرهای مهم و زیبای ایران بوده و بطوریکه آن را گوهر درخشان و بهشت ایران مینامیدند. این جا شهر هورمزد بودهاست و همان شهری است که بنا بر افسانه یونانی دیونیسوس (Dionysus) در آن تولد یافتهاست.
نیشابور در دوران نوین
سرانجام
اگر به جریان تاریخ این شهر به دقت تفکر کنیم میتوان گفت که از قرن ششم هجری به بعد هر خرابیاش مقدمهای بر آبادیاش بوده. علل تخریب پیدرپی این شهر؛
- جنگها و هجوم ها: نیشابور مانند تعدادی از شهرهای قدیمی دیگر چون ری و دامغان در شاهراه خراسان و جاده ابریشم قرار گرفته و این گذرگاه به غیر از این که پیوسته در خدمت تجارت و مسافرت بوده، مسیر تهاجم بیگانگان نیز قرار داشتهاست.
- زلزله ها:علت دوم ویرانی این شهر، زلزلهاست. «آنچه را سرداران فاتح صرفنظر میکردند زلزلهها بر باد فنا میدادند و البته باز نیشابور، آرام آرام تجدیدقوا میکرد و از همینرو به تعداد دفعاتی که ویران شده از نو بنیاد گردیده و به پا خاستهاست».
البته بنای جدید شهر معمولاً در محل سابق شهر پایدار نبوده و گاه تغییر مختصری میکردهاست.
- بی توجهی:علت مهم دیگری که مانع رشد سیاسی و تجدیدقوای قابلیتهای این شهر شدهاست، مربوط به مدیریت جدید دولتمردان ایرانی است که توجه به مرکز سیاسی هر استان را مهم تر از هر چیز میدانند. ایجاد قطب بزرگ مذهبی، مشهد با جاذبه های عظیم و گستردهاست که بهسرعت رشد یافت و مهمترین شهر خراسان گردید. مشهد از زمان ویرانی طوس به دست پسر تیمور گورکانی و سپس توجه سلاطین صفویه به واسطهٔ وجود آرامگاه علی بن موسی گسترش فوقالعاده یافته و مرکزیت استان خراسان را به جای نیشابور قدیم پذیرفت.
امروزه نیشابور از مهم ترین شهرهای خراسان و ایران است. هرچند از «نظامیه با آن همه استاد بلندپایه و دانشجو اثری برجای نماندهاست.»
یکی از مورخان درباره آینده این شهر گفتهاست:
آینده اش را میتوانند انسانهای روشنفکر، صالح و نیکوکار رقم بزنند نه تقدیر کورِ و ظالم تاریخ.
- دانلود کتاب تاریخ نیشابور نوشته ابوعبدالله حاکم نیشابوری در بوکیها
- تعداد صفحات :۳۴۶
- حجم فایل :۲٫۲مگابایت
- بازنشر:بوکیها دات آی آر