درباره کتاب :
«سگ ولگرد» داستان کوتاهی از صادق هدایت است که نخستین بار در سال ۱۳۲۱ با هفت داستان دیگر در مجموعه داستانی به همین نام در تهران منتشر شد. داستان آن دربارهٔ یک سگ اصیل اسکاتلندی به نام پات است که، پس از گم کردن صاحبش، سرگردان شده و انسانها میآزارندش. پات سگی معمولی نیست؛ او در آرزوی بازگشت به دوران کودکی است و در ته چشمهایش روحی انسانی دیده میشود.
هدایت بیشترِ داستانهای مجموعهٔ سگ ولگرد را پیش از ۱۳۲۰ نوشته بود، ولی به خاطر ممنوعالقلم بودن چاپشان مقدور نبود. پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در شهریور ۱۳۲۰، با الغای سانسور دولتی، «سگ ولگرد» نیز امکان انتشار یافت. «سگ ولگرد» داستانی کنایی و نمادین است که از زاویهٔ دید دانای کل روایت میشود. نقّادان آن را داستانی اگزیستانسیالیستی بهشمار آوردهاند و، با بعضی دیگر از داستانهای هدایت مانند «زندهبهگور» و «تاریکخانه»، از آن دسته روانداستانهایش دانستهاند که به شیوهٔ واقعگرایی نوشته شده. روانشناسان و افسانهشناسان و اخلاقیّون و دانشمندان اجتماعی و فلسفی دربارهٔ «سگ ولگرد» سخنها گفتهاند. پژوهشگران ادبیات این داستان را با داستانهای دیگری از زبانهای دیگر هم سنجیدهاند.
صادق چوبک و احمد شاملو از سخنورانی هستند که با تأثّر از «سگ ولگرد» آثاری آفریدهاند. «سگ ولگرد» به چندین زبان نیز ترجمه و منتشر شدهاست.
در بخشی از داستان سگ ولگرد میخوانیم:
«تمام قوای خودش را جمع کرده بود و جستوخیزهایی از روی ناامیدی برمیداشت. اما اتومبیل از او تندتر میرفت. ـ او اشتباه کرده بود. علاوه بر اینکه به دو اتومبیل نمیرسید، ناتوان و شکسته شده بود. دلش ضعف میرفت و یکمرتبه حس کرد که اعضایش از ارادهی او خارج شده و قادر به کمترین حرکت نیست. تمام کوشش او بیهوده بود. اصلاً نمیدانست چرا دویده، نمیدانست به کجا میرود، نه راه پس داشت و نه راه پیش. ایستاد. لهله میزد، زبان از دهنش بیرون آمده بود. جلوی چشمهایش تاریک شده بود. با سر خمیده، به زحمت خودش را از کنار جاده کشید و رفت در یک جوی کنار کشتزار، شکمش را روی ماسهی داغ و نمناک گذاشت، و با میل غریزی خودش که هیچ وقت گول نمیخورد، حس کرد که دیگر از اینجا نمیتواند تکان بخورد. سرش گیج میرفت، افکار و احساساتش محو و تیره شده بود، درد شدیدی در شکمش حس میکرد و در چشمهایش روشنایی ناخوشی میدرخشید. در میان تشنج و پیچ و تاب، دستها و پاهایش کمکم بیحس میشد، عرق سردی تمام تنش را فرا گرفت. یک نوع خنگی ملایم و مکیفی بود…
نزدیک غروب سه کلاغ گرسنه بالای سر پات پرواز میکردند، چون بوی پات را از دور شنیده بودند. یکی از آنها با احتیاط آمد نزدیک او نشست، به دقت نگاه کرد، همین که مطمئن شد هنوز کاملاً نمرده است، دوباره پرید. این سه کلاغ برای درآوردن دو چشم میش پات آمده بودند»
- دانلود کتاب با لینک مستقیم
- تعداد صفحات:۱۸۰
- حجم فایل: ۳۰٫۱مپابایت
- ناشر: امیرکبیر
- سال انتشار :۱۳۴۲
- کیفیت نسخه :عالی
- بازنشر: بوکیها دات کام
لینک دانلود ارور ۴۰۴ میدهد.
درود بر شما
لینک اصلاح شد
با تشکر