درباره کتاب : درباره ی بهائیان و بهائیگری تاکنون کتب و رسالات بیشماری نگاشته شده است، گذشته از کتب به اصطلاح « بنیانی » که پایه ی اعتقادات پیروان بر آنها نهاده شده است، یعنی آثار مربوط به سردستگان بابی، بهائی، ازلی و فرق و گروههای دیگری که همه از بابیگری منشعب شده اند [۱] ، کتابها و رسالات دیگری نیز در رد بهائیت به رشته ی تحریر درآمده، که کتاب معروف « بهائیگری » نوشته ی « احمد کسروی » یکی از آنها است. این کتاب با وجود قلت صفحات از نظر منطق و مطلب بر همه کتب قطور دیگری که در این زمینه نوشته شده برتری دارد. در اینجا، ما را سر آن نیست که به بحث درباره ی بهائیگری، شرح کامل تاریخچه و یا « تأیید » و « رد » معتقدات بهائیان بپردازیم، زیرا این کار – چنان که اشاره شد – بکرات انجام گرفته و ما علاقه مندان صاحب نظر را به کتب و آثاری که در این باره نوشته شده است و فهرست آنها به تفصیل خواهد آمد، حوالت می دهیم. اما انگیزه ی اصلی در نگارش این رساله، « انشعاب » و « گروه بندیهائی » است که در سالهای اخیر، این فرقه را به دستجات مختلف – و اغلب متخاصم – تقسیم کرده است، تا آنجا که پژوهنده را در همان آغاز کار دچار سردرگمی و آشفته ذهنی می سازد.
[toggle title=”برای مشاهده ادامه توضیحات اینجا کلیک کنید”]
این نکته از آن جهت نیز شایان اهمیت است، که گویی « انشعاب » و « دسته بندی » از آغاز جزئی تفکیک ناپذیر، از بهائیت و بهائیگری بوده است، کما اینکه هنوز سیزده سال از مرگ میرزا علی محمد شیرازی نمی گذشت که اولین انشعاب با پیدایش فرقه های « بهائی » و « ازلی » در این جمع آغاز شد، و گروهی را که تا دیروز با اتحادی شگفت آور در برابر قوای دولتی و همه جامعه می ایستاد و گروه گروه کشته می داد، به دو دسته ی کینه توز و دشمن مبدل ساخت که همه ی نیروی خود را صرف انهدام یکدیگر می کردند و گاه با خوراندن سم و یا سوء قصدهای گوناگون، یکدیگر را از میان برمی داشتند.
« انشعاب » در بابیگری و بهائیگری، خود یکی از سلاحهای کوبنده ای است که در دست مخالفان این گروه قرار دارد. اینان سئوال می کنند: « اگر میرزا علی محمد باب فرستاده ی خدا می بود و می خواست آیینی تازه برای رستگاری آدمیان آورد، چگونه بود که دهسال و اندی بعد کسی دیگر با آیینی دیگر آمد، که ناقض او و اعتقادات نخستین بود…؟ » [۲] .
کسروی که شش ایراد بزرگ بر بهائیگری وارد آورده است مخصوصا روی همین زمینه تکیه کرده می نویسد:
« پنجم: چنانکه گفتیم: باب که در نوشته های خود یاد من یظهره الله کرده، از گفته هایش چنین پیداست که پیدایش او در آینده ی دوری خواستی بود. باب که با رنج و گزند بسیار، دینی بنیاد نهاده و شریعتی گزارده بود، امید می داشته که سالها دین او برپا و شریعتش روان خواهد بود و پادشاهان از میان پیروان او خواهند برخاست، ولی دیده شد که همان که باب کشته گردید، کسانی به دعوی « من یظهره اللهی » برخاستند و سرانجام میرزا حسینعلی برخاسته به همان دعوی بنیاد بهائیگری گذاشت و دین و آیین باب را به یک بار از میان برد.
اکنون جای پرسش است که در یک زمان به دو دین و دو شریعت چه نیاز می بود؟! اگر سید باب از سوی خدا می بود و آن شریعت را با دستور خدا گزارده، چرا بایستی چند سال نگذشته و هنوز روان نشده، نابود گردانیده شود؟!… چرا بایستی دینی و شریعتی از نو بنیاد یابد؟!… این یکی از ایرادهای بزرگی است که به بهائیان توان گرفت.
در این باره راستی همانست که ما در بخش تاریخچه نوشته ایم… یک شیخ احمد احسائی پیدا شده و به آن (منظور دیگری است) رنگ دیگری داده و چنین گفته:
آن امام ناپیدا به جهان هورقلیا رفته، ولی گوهر او در کالبد مرد دیگری پیدا خواهد شد. [۳] یک سید کاظم رشتی به جای او نشسته و دنباله ی سخن او را گرفته، چنین گفته: « پیدایش آن امام بسیار نزدیکست »، و به گفته ی عامیان این سخن را به سر نگزارده و به همه جا دمیده، یک سید علی محمد جوان هوشمندی از این سخنان به تکان آمده و به آرزوی امام زمانی افتاده، و اینست تا در شیراز آواز برآورده، شاگردان سید کاظم که گوشها تیز کرده، پی آوازی می گردیده اند، آن را شنیده به سرش گرد آمده اند. از آنسو مردم که هزار سال شبانه روزان چشم به راه امام زمان دوخته بودند، از شنیدن این داستان به تکان آمده اند، ولی دولت فرصت نداده تا دانسته شود سید علی محمد چگونه کسی است که سخنانش چیست و او را گاهی در شیراز و اسپهان و گاهی در آذربایجان از مردم دور داشته. این کار دولت به تکان مردم افزوده و پیروان باب کوشش بیشتر گردانیده اند. و به امید فیروزیهایی که در حدیثها به یاران او نوید داده شده بود، به دسته بندی پرداخته با دولت جنگ کرده اند. در میانه خونها ریخته شده و دشمنی سختی پدید آمده و بابیان پس از چند سال جانفشانی زبون دولت گردیده، پس از کشته شدن سید علی محمد و دیگر پیروانشان بازمانده، گریخته و از ایران بیرون رفته در بغداد گرد آمده اند. گروهی بی سر و بی سامان که از مسلمانی بیرون آمده و در بابیگری راه روشنی در پیش رو نمی دیده اند، با یکدیگر به کشاکش پرداخته، خونها می ریخته اند، با مسلمانان همیشه پیکار می داشته اند. از این سو در ایران دولت یا مردم به هر که گمان بابی بودن می برده اند، آسوده نگزارده، چه بسا می کشته اند. میرزا یحیی ازل که جانشین باب و پناهگاه بابیان می بوده، کاری از دستش بر نی آمده، چاره ای به این نابسامانیها نمی توانسته. نوشته هایی نیز که از باب مانده بود گرهی از کار نمی گشود.
در چنین هنگام آشفتگی بابیان، میرزا حسینعلی که خود یکی از سران آنها شمرده می شد، بهتر دانسته که آوازی برآورد و به نام « هن یظهره الله » که راهش باز می بود، به کار پردازد، که هم دستگاهی برای خود و خاندانش در چیند و هم سامانی به کارهای بابیان دهد، و از دشمنی که میان آنان و ایرانیان پدید آمده بود، بکاهد و فشار و سختی را کمتر گرداند. به همین آهنگ به کار پرداخته و بیش از همه به نابود گردانیدن نوشته های باب که مایه ی رسوایی می بود کوشیده. نیز آتش کینه را در دلهای بابیان فرونشانده و با دولت و توده ی ایران در آشتی کوبیده… آیا راست است که باب مهدی می بوده و آن دین و شریعت را با دستور خدا گزارده…؟ اگر راست است، پس چه شده ده و اند سال نگذشته بهاء که به گفته ی خود، خدای کوچکی می بوده برخاسته و دین و شریعت دیگری بنیاد نهاده…؟ چه شده که دین و شریعت باب را از میان برده..؟
شما اگر از بهائیان بپرسید: « شوند آنکه برانگیختگان یکی پس از دیگری آمده چیست؟ یک پیغمبری که برخاسته چرا باید دیگری نیز برخیزد…؟ » پاسخ خواهند داد: « چون هر زمان مقتضای دیگری دارد، باید در هر زمان یکی از « مظاهر امرالله » برخیزد و شریعتی مطابق مقتضیات بگزارد » می گوییم: « بسیار نیک، این سخنان را درست نادرست پذیرفتیم. ولی در سیزده سال که از کشته شدن باب تا برخاستن بهاء گذشته آیا درخواستهای زمان دیگر شده…؟ آیا شریعت باب هنوز تا پایان گزارده نشده، بیان فارسی (که کتاب شریعت باب است) نا انجام مانده و بیرون نیامده کهن گردیده…؟ آیا چنین سخنی را توان پذیرفت…؟
بهاء دو سال بزرگتر از باب می بوده، اگر خدا خواسته بوده که این برخیزد و دین بنیاد گزارد، چه نیازی به سید باب و برخاستن او می بود، چرا از نخست خود این برانگیخته نشده…؟
بهائیان در برابر این ایراد درمانده به پاسخهایی برمی خیزند که اگر نگفتندی بهتر بودی. مثلا چون درمی مانند چنین می گویند: « ما که نمی توانیم به خدا ایراد گیریم » باید پاسخ داد: هنوز دانسته نشده که اینها از سوی خدا بوده. دلیلی در میان نیست و خود پیداست که از سوی خدا نیست، زیرا آیین خدا در این باره روشن است و هیچگاه نبوده که دو برانگیخته شدن برگزار در یک زمان باشند.
می گویند: « هر پیغمبر بزرگی باید پیش از او مبشری باشد. چنانکه یحیی پیغمبر مبشر مسیح بود، نقطه ی اولی نیز مبشر جمال مبارک بوده ». می گوییم، اینکه پیش از هر برانگیخته مژده رسانی باشد، بی دلیل است، بلکه دروغ بودنش آشکار می باشد. در این باره تنها داستان یحیی با عیسی هست… هر چه هست مژده رسان باید مژده رساند نه آنکه خود را برانگیخته ای نماید و دینی گزارد. آنگاه ما می دانیم که سید باب دعوی مهدیگری می داشت و مهدی بدانسان که پنداشته ی مردمان می بوده، خود جداگانه برانگیخته ولائی شمرده می شده.
به هر حال، همان باب دینی بنیاد نهاده و شریعتی گزارده که کار بزرگش اینها بوده. عنوان مژده رسانی از باب بسیار دور است. آری باب گاهی نام « من یظهره الله » برده، ولی این در نوشته های او بوده و از زبانش هیچگاه سخنی در این باره شنیده نشده. آنگاه چنانکه گفتم « من یظهره اللهی » که باب گفته برای زمان بسیار دورتری می بوده، زیرا همان باب « منی » را پاک شمرده می گوید: به پاس من یظهره الله است که از آب ناپاکی پدید نیاید. من یظهره اللهی که باب یاد کرده با بهاء سازشی ندارد.
روزی به یکی گفتم: این گفته ی شما که باب را مژده رسان پیدایش بهاء می شمارید بدان می ماند که پزشکی که بر سر بیمار خواهد رفت نوکرش را از پیش فرستد که آگاهی رساند، و آن نوکر بر سر بیمار رفته خود را پزشک نامد و به کار درمان پرداخته به بیمار دواها خوراند و دستور حجامت دهد، و در گرماگرم این کار خود پزشک رسیده همه ی آنها را بیهوده شمارد، و درمان را از سر آغازد. آیا چنین کاری دور از خرد نخواهد بود…؟
شگفت تر آن که روزی یک مبلغ بهائی با من سخن می گفت و به این ایراد چنین پاسخ داد: « نقطه ی اولی که نام نبی به روی خود نگذاشت!.. »
گفتم: این پاسخ مرا ناچار می گرداند که داستانی یاد کنم: یکی از آشنایانم می گوید، سوار اتومبیل می بودیم و از تبریز به تهران می آمدیم. میان راه در یکجا اتومبیل ناچار شد پس بزند. من نگاه می کردم دیدم در پشت سر ما تیر تلگراف است و اتومبیل که پس می زند به آن تیر آهنین خواهد خورد. این بود گفتم: « پشت سر تیر تلگراف هست ». چون گوش نداد دوباره گفتم، باز گوش نداد و همچنان رفت و با سختی به آن تیر خورد که هم ما رنجی یافتیم و هم به اتومبیل آسیبی رسید. من زبان به نکوهش گشاده گفتم: من که دوبار صدا کردم پشت سر تیر تلگراف هست چرا گوش ندادی…؟»
گفت: « تو که نگفتی: هوپ! – از این پاسخ همگی خندیدیم… » [۴] .
نقل این بخش از گفتار کسروی بدان خاطر بود که بدانیم « انشعاب » در بابیگری و بهائیگری چه حربه کوبنده ای به دست مخالفان داده است. و اینک بر سر سخن خویش بازمی گردیم.
پیدایش باب و به دنبال آن جدایی میرزا حسینعلی بهاء و میرزا یحیی صبح ازل از یکدیگر، و انشعاب هر دوی آنها از بابیگری، سر آغاز داستانی است که دنباله ی آن تا به امروز به زمان ما کشیده شده است.
پس از میرزا حسینعلی (ملقب به بهاءالله) فرزندش عباس افندی (عبدالبهاء) و پس از او شوقی افندی (شوقی ربانی) هر یک دگرگونیهایی در فرقه ی باب به وجود آوردند، و بعد از شوقی ربانی کار جدایی و افتراق بدانجا کشید که حتی گروهی « روحیه ماکسول » را متهم کردند که وی شوهر خود شوقی – یا بنا به اصطلاح خودشان « شوقی ربانی حضرت ولی امر الله » – را مسموم کرده و کشته است.
تشکیل « مجمع ایادی » و جمع دیگری به نام « هیئت امناء » و مانند اینها، انتشار کتب و رسالات متعدد و متضاد، اختلاف نظر بر سر اجرای برنامه ی دهساله که از طرف شوقی عنوان شده و قرار بود به مرحله ی اجرا درآید، و بحث و گفتگو بر سر آن هنوز هم ادامه دارد، اینها همه، به نظر ما مظاهر روشنی از این انشعابات و چند دستگی ها است [۵] . اگر چه – چنانکه اشاره شد – تاکنون کتب و رسالات متعددی در زمینه ی بابیگری و بهائیگری و در تأیید و رد آن نگاشته شده و در هر یک نیز (با توجه به اینکه نویسنده در کدام جبهه قرار داشته، یا طرفدار کدامیک از فرق بهائی بوده) سعی شده است تا حقانیت یکی از دستجات به اثبات برسد. و این خود طبعا مسئله انشعاب و افتراق گروهها را دربر دارد، ولی تاکنون « انشعاب در بهائیت و بهائیگری »، خصوصا در ارتباط با قدرتهای سیاسی خارجی ذینفع در موضوع، بطور مستقل و مشروح، مورد بررسی و تحقیق قرار نگرفته است. به همین جهت در این کتاب کوشیده ایم تا با استناد به مآخذ و ضوابطی که از آغاز بهائیت تا به امروز نوشته و تدوین شده است، این موضوع را مستقلا بررسی کنیم و از این راه، به بسیاری از پرسشها و نکات ابهام پاسخ دهیم. با این امید که – اگر نه به عنوان یک تحقیق کامل و جامع – دست کم به عنوان اثری راهگشا و روشنگر، پژوهشگران صاحب نظر و محققان آینده را به کار آید، و آنان را در پژوهشها و تتبعاتشان یاری کند. بدیهی است برای ارزیابی رویدادها و برخوردها و انشعابات، در هر فرقه و گروهی، نخست باید خود فرقه را شناخت. به همین جهت، شرح تاریخچه ی پیدایش بابیگری و بهائیگری – اگر چه مختصر – ضروری به نظر می رسد، ولی همان طور که در آغاز نیز گفته شد، این تاریخچه خود آنچنان مفصل و طولانی است، که برای بیان مشروح آن، نگارش چندین کتاب لازم است.
لذا، برای آگاهی از چگونگی پیدایش و تاریخچه ی بابیگری و بهائیگری، خوانندگان علاقه مند را به کتب و آثاری که در این باره نگاشته شده، اعم از نشریات خود بهائیان، مخالفان آنها، گزارشگران بیطرف و مورخین – که فهرست کامل آنها خواهد آمد – حوالت می دهیم. اما برای آنکه این نقیصه و کمبود نیز در کتاب حاضر احساس نشود، و از زبان اسناد و مدارک تاریخچه ای کوتاه به دست داده باشیم، قسمتی از اسناد محرمانه ی وزارت خارجه ی انگلیس را در آغاز کتاب آورده ایم.
این اسناد که برای اولین بار در ایران منتشر می شود، متن گزارشهایی است که از آغاز پیدایش میرزا علی محمد باب، توسط نماینده ی سیاسی انگلیس در ایران برای دولت متبوعه به لندن ارسال شده، و با اینکه مثل هر گزارش سیاسی دیگری مختصر و کاملا فشرده است، در کار روشن ساختن نکات مبهم و شناخت ریشه های نخستین مطلب مورد بحث ما، از چند نظر، فوق العاده حائز اهمیت است.
نخست از این نظر که گزارش رسمی نماینده ی دولتی است، که به خاطر تأمین امیال سودجویانه و استعمارگرانه ی خویش، نه فقط به برخوردهای مذهبی و عقیدتی علاقه مند است، بلکه خود اینگونه اختلافات را به وجود می آورد و دامن می زند، تا از آب گل آلود ماهی بگیرد، و مخصوصا تاریخ مشرق زمین، خاطرات خونین، شوم و غم انگیزی از این سیاست موذیانه را به یاد دارد. [۶] طبیعی است چنین سیاستی برای بهره برداری و سوء استفاده از هر حرکت سیاسی، اجتماعی، مذهبی و حتی ادبی و هنری باید خود نخست از ماهیت آن حرکت آگاهی کامل داشته باشد. و این نکته به گزارشهای مورد بحث ارزش و اعتباری خاص می بخشد.
دیگر اینکه گروهی از پژوهندگان در ماجرای بابیگری و بهائیگری نیز در جستجوی ردپای سیاستهای خارجی هستند، و محققا وجود چند سند از عالیترین منابع سیاسی کشوری که خود بیش از هر کس در این زمینه مورد سوءظن است، فوق العاده ارزنده خواهد بود.
و سرانجام از این نظر که نماینده ی سیاسی انگلیس ناچار بوده است واقعیت حوادث و رویدادها را – از دیدگاه خویش – به مقامات بالا گزارش دهد. این اسناد محرمانه می تواند معتبرترین مآخذ در مورد بابیت و بهائیگری باشد. مخصوصا با توجه به اینکه هر یک از گزارشها درست همزمان با وقوع حوادث و در گرماگرم رویدادها تهیه شده است.
ضمنا چون نماینده ی انگلیس، بنابر خواست و اصرار دولت متبوعه مأمور بوده است که علاوه بر حوادث ناشی از پیدایش باب، فشرده ی عقاید و ادعاهای او را نیز گزارش دهد، این اسناد علاوه بر این که کمبود کتاب حاضر را از نظر تاریخچه تا حدود زیادی جبران می کند، فشرده ی عقاید و ادعاها و نظرات باب و بهاء را نیز دربر دارد، که چون قضاوتی از دید یک ناظر خارجی است طبعا حائز اهمیت خواهد بود.
اما آنچه بیشتر در این کتاب می تواند مورد توجه قرار گیرد، وضع بهائیت در حال حاضر و گذشته های نزدیکتر است. و این نکته ای است که وجه تمایز کتاب حاضر را با آثار و نوشته های دیگری که در این زمینه نگاشته شده، مشخص می کند. زیرا پس از نیم قرن نخست، که ایران مرکز ثقل و تنها منطقه ی ماجراهای بابیان و بهائیان بود، با مهاجرت میرزا حسینعلی بهاء و یحیی صبح ازل به عثمانی، به تدریج جنجال بهائیگری در ایران فروکش کرد. بابیان و بهائیانی که در ایران مانده بودند، دیگر بدون برخورد و جنجال به زندگی خود ادامه می دادند، در حالی که در عثمانی و دیگر کشورها، برخوردها و کشمکشهایشان ادامه داشت. به همین جهت اغلب کتب و رسالاتی که به زبان فارسی درباره ی بهائیگری و در رد یا تأیید آن در ایران نگاشته شده، مربوط به همان نیم قرن نخستین است. حال آنکه از آن پس نیز آثار بیشماری به زبانهای غیر پارسی در این باره به رشته ی تحریر درآمده، که ایرانیان حتی خود بهائیها – به استثنای جمعی از سران و برجستگان بهائی – اصولا از اینگونه آثار بی خبر مانده اند، زیرا طبعا در این میان تنها کتب و آثاری ترجمه و تکثیر می شود، که مورد پسند و در تأیید صلاحیت و درستی راه یکی از گروهها باشد، نه انتشار بی غرضانه ی همه ی آثار، به منظور بررسی و ارزیابی. در نتیجه، موضوع رهبری بهائیان و تحولاتی که در آیین آنان رویداده است، پس از عباس افندی (عبدالبهاء) تقریبا در ایران ناشناخته مانده است. چنانکه امروز شاید ۹۹ درصد مردم ندانند که اینک بهائیت در چه حالی است و رهبران آن چه کسانی هستند؟ نحوه ی ارتباط بهائیان ایران با مرکز بهائیت در جهان چگونه است؟… برنامه های آنان در ایران و سایر کشورهای جهان چیست؟… بهائیان ایران بیشتر منتسب به کدامیک از فرق و گروهها هستند؟… چه اختلافات و مناقشاتی با هم دارند؟… و این اختلافات چه اثری در گروه آنان و در جوامعی که این گروهها در آن زندگی می کنند بجای می نهد؟… و بسیاری پرسشهای بدون جواب دیگر…
ممکن است گفته شود که در سومین دهه، از نیمه ی دوم قرن بیستم، یعنی زمانی که پای انسان سطح کره ماه را لمس کرده، و بشر در اندیشه ی تسخیر کائنات است، در دورانی که بشریت از زخمهای جانکاه و درمان ناپذیر تبعیض، بی عدالتی، گرسنگی، استعمار، نامردمی، بحران و جنگ، شکنجه می شود، سخن گفتن از اختلافات مذهبی و عقیدتی – که خود عامل بروز جداییها و دوگانگیهای بیشتر است – کاری شایسته نیست. این سخنی کاملا بجا و منطقی است. اما این واقعیت را نیز باید پذیرفت، که آن یگانگی و اتحاد کلمه ی ایدآل، که ضامن پیروزی انسان بر نابسامانیها و احترام به حیثیت بشر است، تنها هنگامی به وجود خواهد آمد، که همه ی ما، بدون هیچ تعصبی، ریشه ی اختلافات را بشناسیم، و بدانیم که پدران ما از این دوگانگیها چه رنجی برده اند و ما چه رنجی می بریم، و در این میان چه کسانی از دامن زدن به این اختلافات عقیدتی سودجوئی کرده اند و می کنند؟
آنگاه است که انسان برتر و بالاتر از همه ی این اختلافات با اتکاء به یک وجه مشترک – خدای یگانه و انسانیت – اتحاد کلمه خواهد یافت و طبعا بر همه ی نابسامانیها پیروز خواهد شد.
می دانیم که این ایدآلی بس بزرگ و دور از دسترس است، اما پهنه ی اندیشه ی آدمی را مرز و حدی نیست. اگر در دنیای خشن و تلخ واقعیات، وصول به کمال مطلوب میسر نیست، در جهان اندیشه – جهانی که انسان را خدای روی زمین ساخته و اشرف مخلوقاتش شناخته است – نیل به این آرزو دشوار نیست. و ای بسا تنها به خاطر این شاهد ذهنی است که برخی آدمیان – از جمله را قم این سطور – دست به قلم می برند که به هر حال قلم بهتر از شمشیر است و طنین کلام دل انگیزتر از غرش توپ…
از این حواشی بگذریم و به متن بپردازیم: تا به امروز چنین رسم بوده است که هرکس درباره ی موضوعی قلم می زند، یا باید در رد آن باشد، و یا در تأیید آن. تقریبا هیچ کس به راه سومی در این میان عقیده نداشته است. یک نویسنده انگلیسی یا پرتغالی کتابی می نویسد و تهاجم به هند یا خلیج فارس را به نفع خود و ملتش توجیه می کند، و نویسنده ای دیگر از هند یا ایران قلم برمی دارد، و در تشریح فجایع استعمار و استعمارگران، آنچه را که آنان نوشته اند مطلقا محکوم می کند. طبعا کتاب نخست سرشار از سفسطه و ریاکاری است و کتاب دوم نیز عاری از تعصب و افراط نمی تواند باشد، و ظاهرا شق سومی نیز وجود ندارد. حال آن که شق سومی هست و ارزنده تر است از هر دو راه پیشین: پژوهش، تحقیق، بررسی، بدون هیچ جانبداری و اظهار نظری…
اگر نویسنده ای توانست عوارض استعمار و استثمار را با استناد به ارقام و آمار و اسناد و مآخذ منعکس کند، اگر واقع بین و نیک اندیش باشد، بدون اینکه خود بداند یا حتی بخواهد، ارزنده ترین خدمت را به مبارزان ضد استعمار کرده، و مرگبارترین ضربه را بر پیکر استعمار فرود آورده است.
ممکن است – و ای بسا قطعا – در این کتاب مطالبی له یا علیه گروه یا گروههای مورد بحث بیابیم، ولی خواننده نازک بین به روشنی درخواهد یافت که هیچ کدام اظهار نظر یا قضاوت نویسنده نیست. ما واقعیت را عرضه می کنیم و این خود خواننده است که باید ارزیابی کند و آنگاه به داوری بنشیند، و در مجموع شاید، درباره ی این فرقه ها، به این گفته ی مولانا برسد که:
از خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیال نامشان و ننگشان
و همین راقم این سطور را بسنده است، که به گفته ی حافظ بزرگ:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
اسماعیل رائین – لندن، ۱۹۷۸
- دانلود کتاب انشعاب در بهائیت نوشته اسماعیل رائین
- تعداد صفحات : ۱۸۹
- حجم فایل : ۵٫۳۵مگابایت
- بازنشر:بوکیها دات آی آر
خیلی خوب بود / متشکرم